آرینآرین، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

فرشته مامان و بابا

آرین یک ماهه شد

                                                              آرین عزیز ما یک ماهه شد. عزیزم داره روز به روز بزرگتر میشه. وارد ماه جدید که میشی انگار با چیز های جدیدتر رو به رو میشی. آرین دیگه میتونه گردنش رو چند ثانیه بالا نگه داره و دور رو اطراف رو برانداز کنه. کلی هم صفا می کنه. دیگه روزها کمتر میخوابه و دوست داره بغلش کنی، راهش ببری تا کنجکاوی بکنه. دیگه توی تختش که میذاریمش و آویزش رو روشن می کنی آروم میشه و با دقت عروسک ها رو نگاه میکنه. داره کم کم متوجه میشه که وقتی شیر میخوره ...
5 ارديبهشت 1393

یکم فروردین روز زایمان

شب خوب خوابیدم و ساعت 5 بیدار شدم. امروز از صبحانه خبری نبود. از دیشب چیزی نخورده بودم و کمی گرسنه بودم. کارهامو کردم و حاضر شدم . بابا از رفتنم از خونه با تو دلی مامان آخرین عکس رو گرفت و راهی بیمارستان شدیم. ساعت 7 وارد بخش زایمان شدم و برای عمل آمادم کردند. روز عید بود و بخش زایمان برعکس شلوغ. بعد از زدن یه آمپول حالم بد شد و حالت تهوع گرفتم. پرستار گفت نفس های عمیق بکش. به خاطر قوی بودن امپول و خالی بودن معده من بود. چون کارهام زود تموم شد زنگ زدن به دکتر که زودتر بیاد. خوشحال شدم چون موندن تو اون وضعیت خوشایند نبود. آماده رفتن شدیم. اصلا حواسم به دوربین بردن تو اتاق عمل و خدافظی با مامان اینا نبود. پرستار همراهم رو صدا کرد. خوا...
1 فروردين 1393
1